شهروخبرکنین بیان عشقم داره عروس میشه

ساخت وبلاگ

دیگه خسته شده بودم،هرجاکه میرفتم دنبالم میومد.منتظرفرصت مناسب بودم که کسی نباشه تابهش بگم چرادنبالم میکنه؟؟

تااینکه ازدانشگاه خارج شدم چندقدمی ازدردانشگاه دورنشده بودم که شنیدم صدام میزنه:ببخشیدخانم صارمی،میشه یک لحظه صبرکنید؟

وقتی دیدمش شناختمش،اسمش پیمان صادقیه.دانشجوی ترم بالایی رشته خودم بود.

گفتم:بفرمایید.اقای صادقی چراهرجامیرم دنبالم میاین؟باشناختی که ازتون دارم فکرنمیکنم اهل اینجورکاراباشید!

توچشاش اشک جمع شده بود باسنگ جلوی پاش بازی میکردوبعدبالحنی ازروی ناراحتی گفت:دوستتون مهلا کجاست؟چندوقت پیش ما باهم دوس شدیم البته فکربدنکنیدا،بخداقصدم ازدواجه به خودشم گفتم.

خشکم زده بود.چی میتونستم بگم؟باورم نمیشدمهلاچنین کاری کرده باشه.

بااهی گفتم:هملاچندهفته ای میشه که نامزدکرده.

وبعدبدون هیچ حرفی دورشدم ولی میشندم که باخودش میگفت:شهروخبرکنیدبیان عشقم داره عروس میشه.

به مهلاهمه چیزوگفتم ولی گفت:یه دوستیه ساده بودخودش جدی گرفته بود.

چطوربعضی ازادم هامیتونن با احساسات همدیگه این جوری بازی کنن؟؟؟

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : عشقم"داره"عروس"میشه", نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 616 تاريخ : 17 / 11 ساعت: 2:04 PM