صفحه 1بازیچه تقدیر

ساخت وبلاگ

دستشومحکم گرفتم وگفتم:به من نگاه کن،گریه نکن.

عصبانی شدم ودادکشیدم :اه بسه دیگه گریه. من فقط ازت یه توضیح خواستم.

مایاداشت نفس نفس میزدوگفت:ا....از زندگیم بروبیرون چرانمیفهمی؟

-یعنی چی مگه دوسم نداری؟

-نه لعنتی نه،دوست ندارم.

وبعدازکیفش یه سی دی دراوردوگفت ببینش وبه سرعت ازاتاقم خارج شد.سی دی برداشتم یعنی چی میتونست توش باشه؟نفسام به شماره افتادن نکنه....

-استادببخشیدنمیان سرکلاس؟

من یه آموزشگاه موسیقی دارم که خودمم به هنرجوهاپیانودرس میدم البته اینم بگمادوسال پیش مدرک مهندسی مکانیکم گرفتم.

-آرسام توبروسرکلاس من الان میام.

اصلاحوصله نداشتم به خاطرهمین خیلی زودبچه هاروتعطیل کردم.خودمم به سرعت رفتم اتاق مدیریت تااون سی دی روببینم.

باورم نمیشه مایاویه پسرکه قیافش چندان تعریفی نبود.نه قدش بلندبودنه هیکل ورزشکاری داشت.اول چندتاعکس ازدوتاشون بعدم اون پسردم آرایشگاه منتظرکی بود؟که یکدفعه مایااومدبیرون.

دیگه نتونستم طاقت بیارم زنگ زدم به آریاتابیادوهمه چیزوبرام توضیح بده.

آریا:سلام بدوست عزیز.

بادست اشاره کردم بشینه وفیلمو نگاه کنه.

پرسیدم:این پسره کیه؟

-کامیاب.

-چراچیزی درموردش بهم نگفتین؟الان کجاست؟

پاشدورفت کنارپنجره واه کشداری کشید.گفت بشین تابرات بگم.

وقتی اریاهمه چیزوگفت احساس کردم دنیاروسرم خراب شد.

ادامه دارد.....

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : بازیچه"تقدیر, نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 636 تاريخ : 23 / 3 ساعت: 7:32 PM

خبرنامه