تاوان عشق پنهان ادامه فصل1

ساخت وبلاگ

آزرا،عاشق این ماشینم بایاداوری ماجرای ظهراعصابم بهم ریخت.

گوشیم زنگ خوردآزاده اس چه عجب یادی ازمن کرده.

-به به سلام آزاده خانوم.

-سلام النازی.خوبی؟

-روت میشه بامن حرف بزنی بی معرفت؟

-اخ اخ ببخشیدبخداخیلی گرفتارم.راستش میخام یه مهمونی خیلی توپ دعوتت کنم.میای؟

-آخ جون پارتیای تو.معلومه که هستم.

-پس شب منتظرتم.بوس

بوس،بای

اوف چه عجب بااینکه ازفضای این جورمهمونیاخوشم نمیاداماپارتیای ازاده یه چیزدیگه اس.حدتعادل همه چیزرعایت میشه.

بایدبرای شب لباس انتخاب میکردم.بالاخره بعدازچندساعت یه تاب قهوهای که روش بارنگ خاکستری یه قلب طراحی شده روانتخاب کردم بایه شلوارک قهوه ای پررنگ باارایش ملیح دخترونه.بانگارراهی خونه آزاده شدیم.

ایول همه چیزخوب بودتااینکه این پسره حسام اومد.اه لعنتی

نیم ساعت ازاومدنم گذشته بودکه عزم رفتن کردم وبلندشدم

آزاده:ای وای توکه تازه اومدی بشین حالا.هنوزبچه هاهمه نیومدن.

باابروهام حسامونشون دادم وبعدبالحنی همراه عصبانیت گفتم:نه دیگه من برم.

آزاده دیگه هیچی نگفت فهمیدکه راحت نیستم.تارفتم مانتوموبپوشم برق رفت

ای به خشکی شانس.خواستم ازروچوب لباسی مانتوموبردارم که احساس کردم یه دست روی کمرمه برگشتم این دیگه کیه داشت منوبزورمیکشوندروی تخت اتاق.

جیغ کشیدم:کمک،ترخداکمکم کنید.

خیلی ترسده بودم دیگه نمیتونستم کاری بکنم زورش خیلی زیادبودفقط تندتنداشکام سرازیرشد.امیدم داشت ناامیدمیشدکه یه دفعه حسام وارداتاق شد.

-حسام ترخداکمکم کن،این لاشی داره منو....

نذاشت حرفموادامه بدم واون پسرروبایه ضربه ازروتخت بلندکردوگفت:خوبی؟کاری که باهات نکرد؟

-نه ممنون تاآخرعمرممنونتم.

-داری میری؟اگه بخاطرمنه نرومن الان دارم میرم.

خجالت کشیدم بگم آره بخاطرتودارم میرم میتونست بخاطراون همه بی محلی که بهش کرده بودم بذاره اون پسره بامن به کیفش برسه امانه حسام مردترازاین حرفابود.

گفتم:نه.فقط زیادازاین دورهمیاخوشم نمیاد.

-اوهوم.

حاضرشدم ورفتم بیرون.حسامم پشت سرم اومد.بازم بدشانسی داره بارون میادواصلاماشینم نیست.

حسام بازانتیای رینگ اسپرتش اومده بود.

-بیابالااین موقع شب ماشین پیدانمیکنی.

-نه ممنون شمابفرمایید.

بعدازگفتن این حرفم پاشوگذاشت روگازورفت.ای لعنتی اگه یه باردیگه هم میگفتی چی میشداخه.رفتم سرخیابون که دیدم اونجاوایستاده.بدون هیچ حرفی سوارشدم.

گفت:فقط یه ثانیه عاشقم باش بذاربااون ثانیه دل خوش باشم...

ادامه دارد......

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : تاوان"عشق"پنهان, نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 800 تاريخ : 4 / 2 ساعت: 0:22 AM

خبرنامه